اسکیموکیس
روزى روزگارى، شيطان خبيثى ايينه اى ساخت. تمام چيزهاى خوب و زيبا ى منعكس شده در ايينه، تبديل به چيزهايى زشت و از شكل افتاده شدند و چيزهايى كه از قبل زشت بودند، زشت تر شدند. شيطان با هيجان ايينه را به بهشت برد تا با خداوند شوخى كند. هنوز به بهشت نرسيده بود كه ايينه لرزيد و از دستش افتاد، به زمين افتاد و به هزاران تكه تقسيم شد. تكه هاى ايينه در جاى جاى كره ى زمين پخش شدند. انسان هايى كه تكه اى از ايينه در چشمانشان رفته بود، همه چيز را سياه و زشت ميديدند. و تكه هايى از ايينه كه در قلب بعضى از انسان ها فرو رفته بود، ان را تبديل به تكه اى يه كرده بود.
صفحه 1 از